محل تبلیغات شما

سراب بیابان



 دیروز پنجشنبه دوم اسفند همه رفتیم خونه ی مامان هم دورهمی هم پیشواز برای روز مادر

خیلی خوب بود و خوش گذشت ، دوست دارم همه رو میبینم

حالم خیلی بد بودولی وقتی رفتم تو جمع حالم عوض شد

بازم تکرار وو.

عیدو جنب و جوش عید حال خراب ووو

چند روزی رفتم  پیش زهرا و بعد از همونجا رفتم شمال   خوب بود و خوش گذشت و فامیلها رو دیدم بعد با مامان و حاج آقا برگشتم

وقتی که باهاشون هستم و میبینم با هم خوش هستن لذت میبرم

خدارو شکر که مامان ار تنهایی در امد و راضی هست





رفتن علی به معموریت  شمال از طرف محل کارش یعنی شهرداری و.برای بردن بار برای شهرداری

روزایی که شب خونه نیست آرامش عجیبی دارم خیلی از این ارامش لذت میبرم

خیلی بده که آدم مردش خونه نباشه و ارامش داشته باشی

شاید مشکل از خودم باشه

خدعاقبت همه مون رو ختم به خیر کنه

الههههی امین


یه اتافقهابی تو زندگیم افتاد که برام خوشایند بود

دوتا اتفاق مهم که هیچکدومش رو نمیشه گفت

کاش میشد بقه رو تو خوشحالیم شریک می کردم ولی گفتنش اصلا خوب ویا خوشایند نیست

تو این همه اتفاقهای بد این دوتا جون دوباره ای به زندگیم داد

حال و هوام رو عوض کرد

انشالله امید به زندگی از هیچکس گرفته نشه 

انشالله

یا حق


دوشنبه شب 15 مرداد سالگرده تولده محمود عزیزم بود تولدش رو خیلی دوست دارم 

از سالگرده  مرگش متنفرم برای همینه که مهمون دوره ای رو روز سالگرده تولدش قرار دادم 

خوشحال می شم همه به خوبی ازش یاد می کنن  ؛ از خنده هاش ؛ از شوخی هاش ؛ از رفتاره مناسبش هیچکس چیز بدی ازش بیاد نداره 

خوبه آدم یه جوری  از دنیا بره که بعد از این همه سال بازم به یادش باشن و به خوبی ازش یاد کنن 

امیدوارم منم جزو همین دسته ها باشم 

دوشنبه شب مهمونی دوره ای خونه ی ما بود تقریبا همه آمده بودن خیلی خوش گذشت 

به محمود گفتم یه پیغامی یا  نشونی یا تو خواب خودم یا تو خواب کسی تا موقع تولدت بهم باید بدی وگر نه نه من نه تو 

خدا رو شکر که همه چیز ختم به خیر شده

دلم مشهد می خواد خیلی هوس زیارت کردم

محمود خواسته یا نا خواسته تلنگری زد که هنوزم تو شوکم 

چند نفری خوابش رو دیدن  البته  که خیره انشالله

چند روزی خیلی هوایی شدم دلم براش تنگه 

امروز تنهام و فرداش هم همینطور ؛ حال روز عجیبی دارم که قابل گفتن نیست 

بچه ها دو روزی رفتن مسافرت ( دهنار ) امیدوارم بهشون خوش بگذره 

خدا عاقبت همه ی ما رو ختم به خیر کنه 

یا علی


هنوز همون فکرو خیا لها ادامه داره و همچنان تکلیف ما نا معلومه

سر سال رسیده و باید یا خونه ی باباسر زهرا رو تمدید کنیم یا تخلیه کنیم  ، ولی  تکلیف ما معلوم نشده هنوز که ما بابلسر باید دنبال خونه بگردیم یا مشهد اینجا صابخونه اجاره رو زیاد کرده و خونه مناسب نیست  و نمی خواد بمونه 

رقیه و حسن رفتن مشهد خیلی هوایی شدم  دلم امام رضا می خواد ولی چون شاید برای گشتم خونه مجبور شم برم اونجا برای همین دست نگه داشتم 

خدا کنه همه چیز ختم به خیر بشه

دوشنبه 15مرداد سالگرد تولد محمودم هست  ، می خوام دورهمی خونه ی ما رو همون روز بگیرم اگه خدا بخواد

به امید روزای خوب و بهتر


منتظر جواب ازمون زهرا هستم ،نمی دونم قراره چی بشه ،اینطور که معلومه و بوش میاد  فقط  دادن آزمون مهم بود حتی اگه خوبم نداده باشه اون آشنا می تونه کارش رو درست کنه  ،از مهر احتمال زیاد بره سر کار ولی نا جوابش نیاد نمیشه کاری کرد 

جوابش شهریور میاد بعد یک دوره ی فشرده یک ماهه آموزش داره

نمی دونم دانشگاهش چی میشه ،چکار باید کرد؟

آمد و رفتش خیلی سخت میشه ،  راه دورهست و مشکلات زیاد 

یکسال  رو باید  هر جوری شده سختی شو تحمل کنه 

فکر اسباب کشی و دنبال خونه رفتن مشهد و اینا خیلی اذیتم می کنه ولی با این حال خدا رو شکر می کنم اگه درست بشه کارش عالی میشه ،می گن سه روز در هفته باید بره سر کار رسمی هم میشه حقوقشم بالای دو تومنه اگه اینجوری باشه خیلی خوب میشه

انشالله هر چی خیره پیش بیاد 

خیلی فکر می کنم و نگرانم


همه درگیره زندگیه خودشونن ،مشکلات زیاد شده ،تجملات بی داد می کنه ،چشم همچشمی خیلیه ،زندگی سخت شده ،دیگه کسی فرصت سر زدن به اقوام نزدیک رو نداره  ،حتی  امدو رفت خواهر برادرها کم شده ،فاصله ها خیلی زیاد شده ،همه با هم غریبه شدن  ،تفکرها عوض شده ، بچه ها ریاست می کنن و بیشتر تصمیم گیریهای زندگی دست اونا افتاده ، دیگه کسی برای کسی دل نمی سوزونه ،دیگه هیچکس تلاش نمی کنه باری از رو دوش عزیزش برداره ، اگه رو بندازی شاید کمک کنن وگر نه سعی می کنن به روت نیارن که یه وقت به فکر کمک گرفتن ازشون نباشی ،نه مادی حتی شده فکری و دیگه به دردو دلهای هم گوش نمی دیم چون خومون خیلی گرفتار و در گیریم حوصله ی غم و غصه بقه رو نداریم و می گیم انقدر دارم سمن سمن که یا سمن یادم می ره .نسبت به هم کاملا بی تفاوت شدن  ،فقط دست و پا می زنن که زندگی خودشون رو جمع و جور کنن ولی بازم کم میارن  و اکثرا موفق هم نمیشن ،رودروایسها زیاد شده ،همه باهم غریبه شدن  ،دیگه برای هم مهم نیستن ،تا کی این وضع ادامه داره  ؟ایا دیگه درست میشه ؟یا همین روال ادامه داره؟

خدایا این دوهمی های ما رو از ما نگیر ، اگه این دورهمی اجباری نباشه  سال به سال مطمعنن خونه ی هم نمی ریم و سر نمی زنیم 

دوست دارم این دورهمی هر چند حتی اگه اجباری باشه و بعضی ها به زور بیان ،اگه نباشه قیافه های هم رو فراموش می کنیم 

مرداد نوبت دور همیه منه امیدوارم به همه خوش بگذره

یا حق


اتفاقهای پیرامونم رو مرور می کنم 

اول تیر محمد عزیز با خانواده ی خانومش رفت گرجستان  و دوشنبه اخر شب برگشت امیدوارم بهشون خوش گذشته باشه و همیشه به سفر باشن 

تیر ماه رو  خیلی دوست دارم البته اگه بعضی از اتفاقها خرابش نکنه

تولده  میترای عزیز و دوست داشتنی  که با تمام دنیا عوضش نمی کنم  ، البته تو تیر خیلی تولد داریم که بر همه شون مبارک باشه

دوشنبه اخرین بازیه ایران بود و نتیجه ی اون مهم ،   که اخرهای شب  بدی حالم دو چندان برابر کرد 

دوست ندارم بعضی از اون اتفاقها رو حتی برای یک لحظه تو ذهنم مرور کنم اصلا دوست ندارم از ذهنم بگذرونم حتی برای یک لحظه 

تیم ملی ایران هم که  حذف شده و چند سال دیگه باید صبر کرد با اینکه بازیه خیلی خوبی داشتن 

وضع اقتصادی مملکت هم که خیلی اشوفته هست و بازار تهران تعطیل

زهرا منتظره جواب ازمونو رفتن به مشهد و درست شدن کارش نمی دونم چی به صلاحش هست ؟

مهدی امروز کنکور داره خدا کنه خوب تست بزنه و موفق بشه

لیلا مهمون دوره ایش رو انداخت 21 تیر  البته مونده تا اونموقع حالا

زندگی اونجوری نمی گذره که تو دوست داری

زندگی می گذره چه  دوست داشته باشی و بخوای 

چه دوست نداشته باشی و نخوای

امیدوارم همه راضی باشن از زندگی

ولی اینطور به نظر میاد که  همه ناراضین

چند روزی برای استراحت و اب و هوا عوض کردن می خوایم بریم بابلسر امیدوارم خوش بگذره


شنبه فروردین ؛ مراسم الهام جان بود و من بعد از این تعتیلات  عید و حال و هوای بد عید و بعد از سالها زیاد یک شب رو به فراموشی سپردم و از تمام غم و غصه ی دنیا فارغ ؛ حال و روزم قابل وصف نیست ؛ احساس می کنم خیلی خوب و خوش گذشت دلیلش رو نمی فهمم هر چی بود اون شب و اون احساس رو دوست داشتم بعد از تقریبا 8/9 سال حال و هوام رو عوض کرد و اون جو من رو از خودم دور کردو تونستم به هیچ چیز فکر نکنم 

حدس خودم به دو چیز می ره یکی اینکه تقریبا بیش از هشت سال از داغ محمود عزیزم می گذره شاید دارم کمکم با قضیه نبودش تو جمع کنار میام 

یا شایدم به خاطر شباهت زیادی که تو شاه داماد آقا ابوالفضل به محمودعزیزم احساس می کنم اون روز برام خیلی خوش بود دوست نداشتم اصلا تحت هیچ شرایطی خراب شه  ؛    جو خیلی دوستانه و صمیمی بود من لذت بردم 

ولی گویا بعضی ها ناراضی و بعضی ها دل نگران و بعضی ها از کارایی که کردن دو دل و پشیمان و حتی کارایی که نکردن ووووو

بلاخره تو همچنین مراسمهایی یه سری اتفاقات رخ می ده و یه سرس حرف و حدیثی به وجود میاد که بعضی هاهم بیراه نیسته و طبیعیه

گاهی یه لحظه آدم ها تو اون جو حل میشن و یه حرفهایی یه رفتارهایی یه حرکاتی انجام می دن که خودشونم قبول ندارن 

شاید در حالت عادی هیچوقت انجامش ندن ؛ امیدوارم خدا موقعیت ما رو به نادونیمون و به عظمت خودش بر ما ببخشه و خداوند واقعا بخشنده هست و کاش ما هم در جوها بیشتر حواسمون باشه و از خدا بخواهیم که کمکمون کنه

شب بیاد موندنی بود امیدوارم خداوند هیچوقت این خوشی رو از جمع ما نگیره و این زوج و همه ی جونها خوشبخت بشن 

الهههههههههههههی امین 


شنبه فروردین ؛ مراسم الهام جان بود و من بعد از این تعطیلات  عید و حال و هوای بد عید و بعد از سالها زیاد یک شب رو به فراموشی سپردم و از تمام غم و غصه ی دنیا فارغ ؛ حال و روزم قابل وصف نیست ؛ احساس می کنم خیلی خوب و خوش گذشت دلیلش رو نمی فهمم هر چی بود اون شب و اون احساس رو دوست داشتم بعد از تقریبا 8/9 سال حال و هوام رو عوض کرد و اون جو من رو از خودم دور کردو تونستم به هیچ چیز فکر نکنم 

حدس خودم به دو چیز می ره یکی اینکه تقریبا بیش از هشت سال از داغ محمود عزیزم می گذره شاید دارم کم کم با قضیه نبودش تو جمع کنار میام 

یا شایدم به خاطر شباهت زیادی که تو  رفتار و اخلاق این شاه داماد آقا ابوالفضل به محمودعزیزم احساس می کنم  و بعضی از نگاه هاش که  خیلی شبیح به نگاه های محمود عزیزم  هست  ،  فکر کنم بی تاثیر نیست که اون روز برام خیلی خوش بود دوست نداشتم اصلا تحت هیچ شرایطی خراب شه  ؛    جو خیلی دوستانه و صمیمی بود من لذت بردم 

ولی گویا بعضی ها ناراضی و بعضی ها دل نگران و بعضی ها از کارایی که کردن دو دل و پشیمان و حتی کارایی که نکردن ووووو

بلاخره تو همچنین مراسمهایی یه سری اتفاقات رخ می ده و یه سرس حرف و حدیثی به وجود میاد که بعضی هاهم بیراه نیسته و طبیعیه

گاهی یه لحظه آدم ها تو اون جو حل میشن و یه حرفهایی یه رفتارهایی یه حرکاتی انجام می دن که خودشونم قبول ندارن 

شاید در حالت عادی هیچوقت انجامش ندن ؛ امیدوارم خدا موقعیت ما رو به نادونیمون و به عظمت خودش بر ما ببخشه و خداوند واقعا بخشنده هست و کاش ما هم در جوها بیشتر حواسمون باشه و از خدا بخواهیم که کمکمون کنه

شب بیاد موندنی بود امیدوارم خداوند هیچوقت این خوشی رو از جمع ما نگیره و این زوج و همه ی جونها خوشبخت بشن 

الهههههههههههههی امین 


دیروز بعد از ظهر با اینکه بارون میومد، میترا پیشنهاد رفتن به چشمع اعلا رو داد، اولش دلم می خواست خفش کنم انقدر حرصم گرفته بود از دستش

تازه شوهرش و دوتا خواهرشوهراش

اصلا حوصله نداشتم با وجود بارون و ادمهای غریبه تر و خستگی  و بی حوصلگی  ،   رفتنم

اما خیلی خوب بود و خوش گذشت کمتر موقعی میشه که بریم بیرون و انقدر خوش بگذره

زهرا هم امتهان داده بودو  از شمال یه یک ساعتی بود که امده بود

فکر کردم خسته هست و نمیاد و قصد اومدنم نداشت ولی با اسرار میترا و داود امد ، 


چقدر زود همه چیز تموم‌ میشه  اصلا کی ماه رمضون امد و رفت که حالا بعد از عید فطر شده ،عمرمون مثل باد زود میادو میره 

گفتم این چند روز تعطیلات رو برم بابلسر پیش زهرا حال و هوام عوض شه ،خدارو شکر خوب بود و خوش گذشت

الان جمعه ۱۷ خرداد تو راه برگشتم

یه اتفاقایی تو زندگی میوفته که ادم میمونه وافعا چی خوبه چی بده چب به نفعشه چی به ضررش فقط خدا عالم  و بس

دیشب تا ساعت ۳/۵ نصف شب  بیداربودم و برای ساعت ۶باید بیدار میشدم که اماده بشم برم ترمینال ، ولی از بد روزگار و اتفاق  شب گذشته و فکر و خیال ساعت ۵ صبح بیدار شدم و دیگه نخوابیدم

شاید زندگی یه جود دیگه ورق بخوره و سرنوشت بعضیها عوض بشه 

شایدم اونجوری که من دوست دارم رقم بخوره و  


امروز سه شنبه سوم اردیبهشت به دخترم زنگ زدن برای کار 

کاری که دو سال دنبالش بود و ازش مدارک گرفتن و هی لمروز فردا می کردن ، گمونم خدا رو شکر دیگه جور شد و از شنبه باید مدارک لازم رو ببره و دیگه رسما شروع به کار کنه

و اینکه 

قراره پنجشنبه برم تولد دختر خواهر شوهر میترا  چون از قبل دعوت کرد نمی تونم که نرم انتظار دارن ،  اگه نتونم برم هم خواهر شوهر میترا ناراحت میشه هم میترا و داود 

 از طرفی  حسن اینا زنگ زدن گفتن میاد دماوند و منم اخلاقم اینجوریه که یکی بیاد دوست دارم همه رو بگم که با هم باشیم

به نظرتون درست از عهده ی کارا بر بیام

هفته ی شلوغی داریم


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین جستجو ها